کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «سکوت مراجع تقلید» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

پنجره ها سکوت را روزه گرفته اند...

  • پنجره ها سکوت را روزه گرفته اند... در غوغای نشسته در باد این باد لعنتی این باد دربدرزمزمه هایت را می چرخاند آنگاه که گوش فرو برده ای در آغوش دیگری ...!!می خشکاند دست های پر از جوانه امریشه های فکرم را وقتی می کوبد بر پنجره نگاهم !!به چشمانم سپرده ام باد را به بازی نگیردتا آخرین نگاهت از چشمانم ذوب نشود سرخ سفید زردمن شب زوزه ی باد...تمام قرصهایم را خورده ام دیگر هیچ چیزی نمانده در من جز سکوتی که دیگر –کسی را- به یادم نمی آورد ...حتی – تو –تویی که تمام رفتن منیاز خودم ...از لبخندهایم ...از دردهایم ...و از روزهای بی دغدغه ام .../////چه زمستان بلا تکلیفی را تجریه می کنیم نه بارانی نه برفی نه حرفی .... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: دوازدهم دی ۱۴۰۲ ساعت: 10:12 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سکوت مانده در عقربه ها...

  • سکوت مانده در عقربه ها... گیرم در کنار همین شبهای دیوانه و مسخ شدهپنجره ام باز و دست و چشم خشک شده به راهبه کوچه ای که هرگذرانشهی می آیند وهی میروندبمیرم...کدام ستاره و ماه در آسمانروبند سیاه برچهره اش میزند !!کدامین رهگذر بعد سالها اگر گذرشبه کوچه باران افتادروز مرگش را به یاد می آرود !!راستی کسی می پرسد چند سال از مرگش گذشته است؟!اما تو ...دلم را نشکن ...شب که شد هفتمش را می گویمدر آسمانت بگیرهمه را هم دعوت کن از زمینیان کسی نباشدباشد؟!یادت نرود لباس زیبا و نقره ایت را بپوشیعطر هم بزنی بهارنارنجی باشدتا شاید خدا مرا به قداست پاکی تو و عطر پاکتدر بهشتش جایم دهددیگرمیخواهم همه خیره به تو باشدو مرا باتو بشناسند ...اگر کسی پرسید کیستم ،بگو بامن قرابتی داشتهردو خیره به آب بودیماما او به سراب دل بسته بودومن ...باشد؟!چهلم که شد مرا فراموش کنتا کمی از غصه هایم کم شودکه درد میکشی ...لباست را عوض کن ...لباست را به رنگ چشمانت بپوشخرمایی ...باشد؟!میخواهم ته دلم قرص باشدکه اندکی برای مرگم دل نگرانی ...مثل رنگ چشمانت که وقتی هنوز همدر آن خیره می شومدر عمق آن می بینم که هنوز هم دوستم داری ...بس است دیگر؛ نیست ؟!چهلم را می گویمبعد آن تمام پنجره ها را باز کنپنجره سوم ،هفتمین آسمان ،دهم ستاره و بیستم مهتابتا صدایت را بشنومصدایت بوی ترانه بدهدو دستانت بوی غزلبه گذشته دیگر برنگرد...!به هیچ گذشته ای !!روزهایی که در هیچ تقویمت ثبت نکرده ایفقط خودم میدانستم وخودتو تنها هرصفحه آن را ورق زدمو با آن پرواز میکردمولبهایی که پراز تکه های دوست داشتن بودکه واژه واژه میشدهمه از جنس تو بودنپاک وبی ریا...وقتی به نوشته هایم خواستی بیایی چشمانت را ببندتا احساس غریبی را در چشمانت نبینممیدانی که درد می, ...ادامه مطلب

  • سکوت کرده ام همچون دانه برف ...

  • سکوت کرده ام همچون دانه برف ...  برف می بارد... و همچون دانه برف سکوت کرده ام نه اینکه دلتنگت نباشم نه اینکه از یاد برده باشمت نه اینکه نگرانت نباشم ...سکوتم کرده ام ؛تا شاید دلتنگم شده باشی ...شاید میان این همه سکوت صدایم کنی...///از آن پشت شب صدا کن مرااز این درد و غم رها کن مرا... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و هشتم دی ۱۴۰۰ ساعت: 8:21 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آدمها امروز با سکوتهای ممتدشون حرف میزنن...

  • آدمها یه روزی واسه کسی تموم میشن...وقتی احساس کردی واسه کسی تموم شدی این پا اون پا نکنوقتی دیدی دیگه واسه آروم کردنش گزینه اول نیستیوقتی واسه حرفات سر و دستی نمیشکنهیعنی واسش تموم شدی ...پس تمومش کن خودتو‌ آزار نده شاید ذهن اون به این بلوغ رسیده که دیگه ارزشی نداره حضورت و شاید آزاردهنده باشهاون موق, ...ادامه مطلب

  • سکوت مرا - تو- ناشنیده مگیر ...

  • کوچه های باران خورده این روزها من مانده ام و بغضی آبستن پا به ماه گریه که هی- لگد لگد- می زند برگلوی درد کشیده ام ...!!!!!! به خودم قول داده بودم یه روز خوب باروونی برم یه روزی قبله یه روز خوب صبح یک روز که همه خوابند و اونهایی هم که بیدارن غرق تماشای باروون روزی که منو کسی یادش نیاد... امروز همون روزه ،یه روز خوب باروونی که تموم شهر غرق باروونه ... سوار یکی از این قطره ها میشم و به دریا می رسم ... قلم نوشتنم رو زمین گذاشتم .   (-هیچ کس- ... - باخودمن - دوست نشد -خود من-  با -خود تنهای خودم- دوست شدم )   امروز چهارشنبه هفدهم شهریور ماه 1395 - بعید است دوباره قلم به دست ب,سکوت مرا ناشنیده مگیر,سکوت مراقبه,سکوت مراجع تقلید,سکوت مراجع,سكوت مرادف,این سکوت مرا ناشنیده مگیر قربانی,مراقبه سكوت,مراقبه سکوت ذهن,این سکوت مرا ناشنیده مگیر,سکوت و مراقبه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها