دلت پرشور و دمت گرم شیرین ترین دغدغه ی این روزهایم ...

ساخت وبلاگ

دستم به نوشتن نمی رود

دلم به آرامش ...

تو خود بگو ؛ کدام سمت را قبله گاه نیاز کنم

سجده بر کدامین راه نیامده ات بگذارم

تا باز پرشود تنم در آرامشی

که حضور تورا هرشب و روز به انتظار نشسته است

 

به گذشته ی غبار گرفته دردمندم نگاه میکنم

وقتی در هیچ ثانیه

دستی دراز نکردی برای گره در این دستان بی رمقم

که اکنون از فرت ناتوانی مچاله میشود

دور تنم ...

باور کن سخت است تحمل تک نفس هایی

که با هزار منت بالا می آید در تلی از درماندگی و نگرانی ...

 

او هی میکشد و من هر بار محکمتر چنگ می زنم هرشب

به دامانش !!

عاصی کرده ام خدا را در هر صبح و شام

که چشم می گشاید بقچه راز و نیازم را پشت در می بیند

در تمام دعاهای گاه و بیگاهم که تورا آرزو میکنم ...

 

این روزها حالم بدتر از تمام روزهای رفته است

وقتی هربار فرار میکنی در خواب و خیالم هرشب

و من ایمان می آورم که خدا مرا بدبخت تر از آنی که میگوید آفریده است

 

همراه خیالات دور ...

اوهام پشت پرده نور ...

خلسه های خواب و بیداری...

واژه های بی بدیل تکرار...

رویای صادقانه صبح ...

لطفا بیشتر در دسترس خیالم باش

باور کن ؛

باور کن چیزی از شکوه و جلالت کم نمی شود ...

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 250 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:44