چقدر در حوالی این روزهای بی رنگ - تو- می چسبی...

ساخت وبلاگ

تو به اندازه ی تمام ثانیه های عمر یک پاییز زیبایی...

من می دانم فقط دردواره هایم را باتو ...

بین خودمان باشد !!

تو ...

تو ...

تو ...

با اولین نگاهت برای زبان الکنم

بی تاب ترین واژه های جهان را به یادگار گذاشتی

پاییز و اکنون حراجی هزار رنگ خاطره

و چشمانی پرسشی دوباره دارند از – تو -...

می شود ...

می شود...

می شود ...

دوباره ببینمت تا گیج این لحظه ها نشوم؟!

می شود دوباره تورا دوست داشت

دراین روزهای کوتاه و شبهای بلند!

میدانی چیست ؟!

من از تمام چشمهای این مردم بیرون رفته ام

و کاری جز دوست داشتن تو سراغ ندارم

می شود ...

می شود ...

می شود ...

اجازه دهی تورا...

تا همیشه زندگیم و هنوزهای مانده ام

 -دوستت داشته باشم....!؟؟-

 جناب خدا ...

کاش ...

کاش یرای یک بار هم که شده

از جلوی لنز دوربین نگاهم می گذشتی

تا لبخند زیبایت را قاب روزهای زندگیم کنم ...

چشمهایت را ...

دیدنی ها را باچشمت تنظیم کن

به واضح دیدن

خواهی دید که دنیایت زیباترین می شود ...

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 277 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 13:04