باران که ببارد من در مزرعه ی آغوشت بوی آسمان خواهم گرفت ...

ساخت وبلاگ
در جوار نیلی خزر
در پناه جنگل انبوه
در حصاری از کوه
با درختانی پر از شکوفه های
بهار نارنج
ایستاده سبز سبز
زیر چترآبی آسمان
لنگرود
در مزارع شالی
****
من یک شاعر معمولیم
در شمال به دنیا آمدم
درجنوب با او حرف میزنم
در شرق با خودم راه میروم
و در غرب به خوابش میروم
چقدر دور از همیم
چقدر دور از هم ...
بخاطر همین است
که حرف خاصی
در نوشته هایم نیست

****
وقت آمدن ...
فنجانی باخود
بیاورید
شعرهایم خواندنی
نیستد
باید نوشیدشان
وقتی از جانم
دوشیده ام ...

******
امشب را ...
به شبهای بارانیم
بیا
تا استخاره کنی
زود ،دیر میشود !!!
####
باران که می بارد
تو زلال میشوی
مثل آینه های احساسم
باران که می بارد
_من_ باکوله بار واژه
به دوش در کوچه ها
دادمیزنم...
آهای شعری ناب
آورده ام
غزل و دوبیتی
برای رباب آورده ام
دخترک دوان دوان
از من غزلی عاشقانه
می خواهد
پیرمردی رباعی عارفانه
می خواهد
پسرک دوبیتی
از این زمانه می خواهد

///
دیگر باد...
به چاه کار آید
وقتی تموم کوچه های
شهر
بوی تورا آبستن است ؟!

حرفهایم مثل هذیانهای
توی خواب می ماند...
اول دیگران و بعد
خودم را بیدار میکند.
####
پای حرفهایم
امضای کسی ست
که حتی
نامش را هم
نمی دانم !!***

حرفهایم‌همین است
که می بینید
من شعری
غزلی
دوبیتی
وحرفی از شیرین
شکرهای آمیخته
به زهر عاشقی
ندارم!!!

کسی اینجاست
که هنوز
امید واهی
به فرداهای بهتری
دارد...
می نویسد تا یادش
نرود که ...

**
این روزها من مانده ام
وبغضی آبستن
پا به ماه گریه
که هی
لگد لگد میزند
بر گلوی درد کشیده ام...

***

نشر تمامی مطالب
این وبلاگ حتی بدون
ذکر منبع هم مجاز
می باشد.
- نشر زیبایی- منبع
نمی خواهد
مهم نوازش چشمهائیست
که زیبایی را دوست دارند

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 259 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 0:02