چه بد شد روزگار ؛ که همه مرا اشتباهی گرفته اند ...!!!

ساخت وبلاگ
هوای صبح آخرین روز اردیبهشت را

از هرسویی نفس بکش...

دستی بر غنچه های بلند دعا

و دستی دیگر بر ساحل آرامش حضور خدا...


امروز رها کن هیاهوی روزی و دغدغه نان را

و رها ساز آنچه از تو می گیرد خدایت را ...

خدایا...

با اولین قدم هایم بر جاده

صبح زیبای آخرین روز اردیبهشتت

نام توست که عاشقانه  و ملتمسانه زمزمه می کنم

خالی کرده ام تمنایم را از هرچه غیر تو که آرامش

این روزهایم را از من بگیرد...

جاری کن سخاوت نگاه مهربانت را آنگونه که غرق شوم

در موج موج مهربانی که تو برایم مهیا کرده ای...

خدایا از سکون و سکوت متنفرم

نمی ایستم در هیچ‌ جای این زمان وقتی باران سخاوتت را

هر لحظه بر سرم فرو می آوری

و این همه زندگی و شادابی را هر روز در دامن من می ریزی

و من چه وقیحانه‌ ستایش و تمنا به غیر تو می برم...
 
هر صبح با چنگ آفتابت ؛ سیاهی شب را میدری

تا من هرروز  سپیدی و رخ زیبای تورا بر شاخساران این همه زیبایی

به نظاره بنشینم...

و تو خدایی که مهربانترین مهربانانی...

میوه درخت توت

گل درخت خرمالو

بیجار و مزرعه پدری

گل انگور که بسیار خوشبو و آرام بخش است

گل درخت آقاقیا معطر و آرام بخش

میوه ازگیل ژاپنی ( انبو گیلکی )

مزرعه برنج پس از نشاء ( بیجار )

گل بوته های تشک ( ولوش )

و گاهی خدا هم

اشتباه میکند !!

در جسمم ؛ روحی

از -تو- دمیده است...

حمید عسکری اطاقوری |7:13 |سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۶

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 214 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 0:02