هرشب تنهایی ؛ همه شب تنهایی ... ( ۴ )

ساخت وبلاگ
دور از رخ محبوب ،عصری طولانی ...

روز هم انگاری از برایم طی شد 

در من عاشق هم لحظه ی دیدار ، تند تر شد!!

روز طولانی شد 

هی به دل می گفتم :

که چرا شب نرسید؟!

منه دلداده به راهی به نوایی به شبی 

به شبی راهی راه شدم...

به شبی از پس یک روز بلند 

وشبی ...

به خودم هی نهیبی بزدم 

-سفری خواهم کرد دل تو شاد شود 

که ببینی رخ محبوب خودت ،در جهان های دگر


من و دلتنگی و دلشوره امانم ببرید

 نکند شب نرسد !!

روز باقی شود از پس هر تنگ غروب

همچو روز محشر که هزارسال شود !!!

نکند شب نرسد که رخ محبوب نبینم 

چهره بر خاک کشم

وای بردل ...

وای بر این دل من 

که همه عمر به بیراه برفت ...

که همه عمر به دیدار رخش سر به سجود 

رخ به رخ غیر بدید ...

در پی یک شبی از غیر خدا ترسیدن !!

وای بر دل ،وای بردل 

اگر این روز دگر شب نشود !!

سینه را چاک کنم 

سینه را چا ک کنم ...


توشه برداشته ام که سفر خواهم کرد

 خانه آباد شوم 

چون سفر خواهم کرد 

به جهان های دگر ...
آن جهانی که شبش نور بوود 
آن جهانی که همه یکرنگ بوود
نور و رنگ را به هم آمیخته ام
به سفرخواهم رفت ...


شب که شد آن شب موعود رسید 
شب موعود رسید ...

نوشته شده در بیست و دوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 15:30 توسط حمید عسکری اطاقوری| |

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : هرشب,تنهایی,تنهایی, نویسنده : sobhbabarana بازدید : 281 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 5:58