کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «زندگی» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

زندگی در گذر است...

  • زندگی در گذر است... وقتی در راه در فکر فتح قله هستی از زیباییهای راهت لذت ببر... به اوج قله که رسیدی تا زمانی که قله ادامه دارد لذت ببر...وقتی نوبت به فرود رسید ، از دره هم لذتش را ببر...چه اشکالی دارد؟ دره هم جزوی از زندگیستدر پای قله بودن چه اشکالی دارد ؟ وقتی به معنی استراحت کردن است ...رسیدن به قله یعنی اوج هیجان، و هیچ کس نمی تواندمدام در هیجان باشد...لحظه های هست که باشی وفقط لذت ببری... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و یکم مرداد ۱۴۰۲ ساعت: 8:56 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برای آنچه دیگران زندگی می نامند من آرزو شناختمش...

  • برای آنچه دیگران زندگی می نامند من آرزو شناختمش... تورا می خواهم...تورا...برای چند سال دیرتر پیر شدنیک لحظه فقط یک لحظه گرمی دستانت را در دستانم...تورا می خواهمتورا...برای قرنها آرامش و شادی پس از مرگمفقط لحظه ای به قدر لحظه ایجنباندن لبهایت رابه اینکه بگویی هنوز _دوستم داری _تورا میخواهم و تورا...برای چند دم خنک شدن آتش دلمو تنی به آب زدن در اقیانوس آغوشتپیچیدن مرگ تنم در موج موهایت...تمام اینها بهانه بود تا بگویممن برای دیوانگی تمام تابستان ملال آورمتنهایی های پائیزمو جنون عاشقانه هایم در بهارم...هنوز به یک پیام از تو خوشم...و تو نیستی تا بگوییتا بشنوم تا لمس کنم...و من ،قاب کرده ام تمام شادیم راتمام لبخندهایم راتمام آرزویهایم را بر دیوار فراموشی زمانو آویخته ام به تن مرگ لحظه هایمتا فراموش کنم تمام آنچه را که از تو دیگر ندارمپ.نتابستان امسال هم داستانی واسه خودش داره، بارونهای سیل آسا، شبهای سرد، آفتاب داغ...خدا بخیر کنه پاییز رو ... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: دوم مرداد ۱۴۰۲ ساعت: 18:21 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زن زندگی...

  • عالی جناب:قرار نبود؛#زن بودن مادران و خواهرانماناین همه به پایشان گران حساب شود !!! نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: نهم مهر ۱۴۰۱ ساعت: 11:34 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بعد این روزها به همه خواهم گفت که برای داشتن تمام محالات زندگی گاهی لازم است قرنطینه کنیم خودمان را

  • پشت دیوارهای پر از سکوت و تنهایی نشسته امجسمم را قرنطینه کرده ام با خیالم چه کنم !!هر صبح که آفتاب با شرمندگی خودش را به دیوارها می تاباتدجسم لحاف پیچم آرام مثل ماهی مرده ی رو آب سکون را فریاد میزندخی, ...ادامه مطلب

  • زندگی را هم باید فوت کرد...!!

  • اینجا مردی نشستهمردی کهدر انتظار هیچفصلی نیستمردی نشستهدر آستانهفصل درد...-او-دیگر نیستو این واژه های جا ماندهاز یک عمر سکوتبرای کسی که انتظار رابه تن کشیدهروی دوش لبهایشسنگینی میکنددر جوار نیلی خزردر پناه جنگل انبوهدر حصاری از کوهبا درختانی پر از شکوفه هایبهار نارنجایستاده سبز سبززیر چترآبی آسمانلنگروددر مزارع شالیمن یک شاعر معمولیمدر شمال به دنیا آمدمدرجنوب با او حرف میزنمدر شرق با خودم راه میرو,زندگی,باید ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها