کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «ساده» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

ببخش که ساده ام

  • ببخش که ساده ام ببخش مرا که مثل شاعران امروزی نیستم...نمی توانم برایت در شعرهایم (آغوش) بازکنم.‌‌..بوسه های سرخ رنگ‌ حواله ات کنمخیلی هنر کرده باشم میتوانم شکل قلبی را برایت ترسیم کنماما نمیدانم چرا هیچوقت به سرخی قلبهایی نیستکه نقاشی می کنند!!!ببخش مرا،من فقط یک شاعر معمولیم..‌.مرا ببخش که شعرهایم طعم سیب ترش را نمی دهند!!!-لطفا به چشمهایت بگو مرا دوست داشته باشند-من اهل جنگ نیستم...ببخش مرا بانو ؛که دیگر دوست داشتن هایم همدیگر طعم سیب ترش را نمی دهداز آن سیبهایی که حرفش که به میان می آیددهان هرکسی آب می افتد ...////پ.نبعضی موقعها فکر میکنم این دلتنگی ها فقط واسه عصر بی درو پیکر ما نیست دلتنگی نداشتن و ندیدن بعضی آدمها همیشه بوده درست مثل همونجایی که هایده میخونه :مثل بارون اگه نباری خبر از دلم نداری... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: چهارم مرداد ۱۴۰۲ ساعت: 10:6 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به هوای سرخوشی تو مرا سوی خودت خواندی ؛ نه من دیگر ساده نیستم شدم استاد ؛ برو...

  •  در گذر از روزهای عمر آنقدر تجربه اندوخته ام که میدانم زندگی در هر برهه از عمر آدمی با ترکیبی از موفقیت و شکست پدید می آید تا روزهایمان را بسازد . زندگی همچون فصل ها بهار دارد دل انگیز تابستان دارد مل, ...ادامه مطلب

  • پدرم آدم ساده ایست ...

  • پدرم و آدم ساده و ایست و...همه چیز را ساده می بینداو آدم قدیم استاو هنوز دو نفره هایش رامی سازد تا خیالها هرشب رویشان تخت شوددر آغوش هم در فکری دیگری پدرم آدم ساده ایستپدرم هنوز یک نجار خوش خیال است!!!!, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها