کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «مانده» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

از تو آهی مانده در حسرت دیدارت

  • از تو آهی مانده در حسرت دیدارت _زنگاهی_ از تو اسیر عشق شدم_نگاهی _ که مرا آواره روزگار کرد_ گاهی _ گاه گاه سراغی از من گرفتی_آهی _ مانده از آن همه سوز عشق...پ.نبا تو در پیچ و خم این جاده ها خواهم مردشک نکن؛من جای تو ؛جای من...جای دو نفر خواهم مرد .... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت: 9:13 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سکوت مانده در عقربه ها...

  • سکوت مانده در عقربه ها... گیرم در کنار همین شبهای دیوانه و مسخ شدهپنجره ام باز و دست و چشم خشک شده به راهبه کوچه ای که هرگذرانشهی می آیند وهی میروندبمیرم...کدام ستاره و ماه در آسمانروبند سیاه برچهره اش میزند !!کدامین رهگذر بعد سالها اگر گذرشبه کوچه باران افتادروز مرگش را به یاد می آرود !!راستی کسی می پرسد چند سال از مرگش گذشته است؟!اما تو ...دلم را نشکن ...شب که شد هفتمش را می گویمدر آسمانت بگیرهمه را هم دعوت کن از زمینیان کسی نباشدباشد؟!یادت نرود لباس زیبا و نقره ایت را بپوشیعطر هم بزنی بهارنارنجی باشدتا شاید خدا مرا به قداست پاکی تو و عطر پاکتدر بهشتش جایم دهددیگرمیخواهم همه خیره به تو باشدو مرا باتو بشناسند ...اگر کسی پرسید کیستم ،بگو بامن قرابتی داشتهردو خیره به آب بودیماما او به سراب دل بسته بودومن ...باشد؟!چهلم که شد مرا فراموش کنتا کمی از غصه هایم کم شودکه درد میکشی ...لباست را عوض کن ...لباست را به رنگ چشمانت بپوشخرمایی ...باشد؟!میخواهم ته دلم قرص باشدکه اندکی برای مرگم دل نگرانی ...مثل رنگ چشمانت که وقتی هنوز همدر آن خیره می شومدر عمق آن می بینم که هنوز هم دوستم داری ...بس است دیگر؛ نیست ؟!چهلم را می گویمبعد آن تمام پنجره ها را باز کنپنجره سوم ،هفتمین آسمان ،دهم ستاره و بیستم مهتابتا صدایت را بشنومصدایت بوی ترانه بدهدو دستانت بوی غزلبه گذشته دیگر برنگرد...!به هیچ گذشته ای !!روزهایی که در هیچ تقویمت ثبت نکرده ایفقط خودم میدانستم وخودتو تنها هرصفحه آن را ورق زدمو با آن پرواز میکردمولبهایی که پراز تکه های دوست داشتن بودکه واژه واژه میشدهمه از جنس تو بودنپاک وبی ریا...وقتی به نوشته هایم خواستی بیایی چشمانت را ببندتا احساس غریبی را در چشمانت نبینممیدانی که درد می, ...ادامه مطلب

  • از تو به یادگار رخمی مانده...

  • از کدام ثانیهاز کدام دقیقه گله کنم که دیریستبر گونه های خیسمنه نوازش نگاهیست از تو...نه رد مهربانی صدایت...و نه عشق بازی قمری های روی ایوان...گله ای نیست اگر روزگاریچشم در چشم هم حتی مرا دیگر به یادت نیاوریدلخوشم به این که تنها از تو خراش قلبی ماندهو تک خطی به یادگار از روزگارانی که برای_دوست داشتنم _ دل دل کردی , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها