کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «نسیم مست وقتی بوی گل میداد» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

بهار را بر گل های دامنت بپاش...

  • بهار را بر گل های دامنت بپاش... زمستانمورمورکنانآرام آراماز نوک انگشتانمبیرون می زندو بهار ؛جایی از حوالی گردنتدر تمام‌تنمپخش می شود نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: پنجم فروردین ۱۴۰۳ ساعت: 8:57 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آنقدر نیستی که حرفهایم را بالا نیامده در گلویم گمشان میکنم ....

  • آنقدر نیستی که حرفهایم را بالا نیامده در گلویم گمشان میکنم .... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: سیزدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت: 19:28 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آفتابی ترین هوای بارانی گرمترین زمستانی......

  • آفتابی ترین هوای بارانی گرمترین زمستانی...... هیچ چیز این جهان اتفاقی نیستحتی؛افتادن سایه نگهایت به روی پلکهایم ........ نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیستم دی ۱۴۰۲ ساعت: 20:31 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پاییز و‌ این باد لعنتی و‌ بوی تو....

  • پاییز و‌ این باد لعنتی و‌ بوی تو.... پائیز است و عطر توچون پروانه ای بر بالهای باد می رقصد...حسود میشوم و خودم را بغل میکنمببخشید دستانم؛-سالهاست که یک معذرت بدهکارتان مانده ام-!!!پ.نپائیز آمده چرا لحظه ای کنارم نمی نشبنی!!! نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: دوازدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت: 9:0 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زمستان...

  • خدا را چه دیده ای...شاید این زمستان با دل مردمان همراه شودبرف ببارد روی برف اما؛نه شاخه ای خم شودنه درختی بر زمین بیافتد...!!خدا را چه دیده ای شما این زمستانعاقلانه ببارد بشکند تمام _دار_ ها... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: دوم دی ۱۴۰۱ ساعت: 13:1 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زمستان است و سرد

  • زمستان است و سرد من آنقدرتمام این سالها را سرم گرم تو بودهکه حالا نیستی تمام روزهایمسرد و زمستانیست... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: یکم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت: 7:53 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تکیه خواهیم کرد به قبله گاه تمام گل سرخها؛ مادر...

  • سخت نگیریم دنیا هیچ پدرکشتگی با ما ندارددوری عزیزان هموار میشود عشق و امید همان چیزی استکه در تک تک لحظه ای زندگیمان پیدا میشودو مثل طعم خوش خوردن یک فنجان چای بهارنارنجروی یک ایوان خانه قدیمی با سفره, ...ادامه مطلب

  • گلویم را ببوس

  •    گلویم را ببوس پیش از آنکه چاقوی طوفان بلا بر آن بنشیندو سر از تمام ناگفته های عشقم جدا کند , ...ادامه مطلب

  • زمستان است و هوای رابطه ها ناجوانمردانه سرد است

  • پنجره ها را باز کن... پنجره ی دلت را باز کن ... این روزها خاکسترم را به باد داده ام شاید ؛ شاید آخرین تکه هایش سهم تو شود... گویی دوست داشتن هم  برای خودش فصل دارد !!!   چرا فکر میکنم  زمستان که می , ...ادامه مطلب

  • زمستان است سرما کمین کرده میان آغوشهایمان ...

  •   نبودن تو  با هیچ واژه ای رام نمی شود شعرها ؛ اندوه تورا برایم به ارمغان می آورند   زودتر بیا ؛ زودتر  این زمستان دارد مرا می کشد  , ...ادامه مطلب

  • یلدا ؛ دسته گلیست که خدا به آب داده برای چند لحظه عاشقی بیشتر...

  •   صدای پای عجوزه ننه سرما که آمد فرشته ها گفتند :    صبح فردا که خورشید بالا بیاید و روز کودکش را که زمین بگذارد   عمر یلدا و هم به پایان خواهد رسید... فردا که خورشید برآمد ؛ یادت باشد  او ( زمستان , ...ادامه مطلب

  • تمام دردهایتان را جایی چال کنید ، یک زمستان برای مرگ بدون _ او _ برای مردن کافیست

  • زمستان و همان عروس پا به ماه - بهار- است که گاهی ویار لباس عروس می کند... تو تاوان کدام حرف نگفته ای که پائیز با تمام و بادها و باران های عاشقانه اش رفت و من جرات نداشتم تا حتی یک بار بگویم _دوستت دارم , ...ادامه مطلب

  • لطفا فکر کن وقتی کفشهایم کنار کفشهایت جفت میشود..‌

  • لطفا بیا... نزدیکتر و باز هم نزدیکتر... و مثل حال خوش  بمن دست بده  عالی جناب خدا ... به گمانم‌تو‌ هم قهوه ات را تلخ می نوشی وگرنه دلیلی ندارد که این همه تلخی را در گلوی بندگانت بریزی !!! عالی جناب ... لیوان قهوه ات را جلوتر بیاور این روزها به احترا,کفشهایم,کفشهایت ...ادامه مطلب

  • روز تولدم تنها روزیست که زمین و زمان تحمل نفسم را بی گله و کنایه بر دوش میکشد

  • خدایا... وعده نگاهی داده بودی سبزتر از خواب بهشت از شاخه ی هیچ‌ درختی گناه نکردم و جهانت اما جهنمی از یک سیب بود !!! دیشب با چهار دیوار سفید چند پرنده کاغذی یک ساعت قدیمی خوش حافظه  و یک شمع  تولدم را جشن گرفتم همین قدر ساده ... همینقدر با شکوه... نوشته شده در یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 6:2 توسط حمید عسکری اطاقوری| |,تولدم,تنها,روزیست,زمین,زمان,تحمل,نفسم,کنایه,میکشد ...ادامه مطلب

  • گفتی که زمستانی از جنس خزانی ، در حسرت دیدار تو بهارم به جهانی

  • غربت نشین عبور آسمانی بی ستاره ام بعضی شکفته در نفس ابرهای پاره پاره ام من مانده ام و تمام  این غزلهای یخ زده من مانده ام و سکون پریشان بی چاره ام روی نگاه تو ؛ گویی مرده است ( حمید ) شب مانده است در گودی سیاه چاله ام باز میگذری همچون شهاب از چشم من آهسته تر دل بکن ازاین حرفهای  دوباره ام تنهاتر از پرنده بی تاب من که نبوده ای ؟! ببین دردفتر سپیدم هنوز پر از استعاره ام خاموش و خسته گذشته ای از کنار من کم نکن نگاهت را هنوز -من-یک ستاره ام   از آن همه مهربانی دیگر خبری نیست میان دلها !! خشکیده سرچشمه گویا دیگر آلوده نمیشود هیچ خوابی با رویا ... نوشته شده در بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 10:6 توسط ح,گفتی,زمستانی,جنس,خزانی,حسرت,دیدار,بهارم,جهانی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها