کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «هوای» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

چه سان سوخته ام من در هوای نگار...

  • چه سان سوخته ام من در هوای نگار... خدایا بمیران مرا از برای خودمکه در عاشقی دیدم فنای خودمشدم سنگ صبور غم دیگرانچه زود فراموش شد ماجرای خودمزهر دل شنیدم زهر پرده شوربی نوا دله من نشد بشنود، نوای خودمچه سان سوختم عمر را در هوای رفیقکه خاکسترم مانده در باد برای خودمبه ناشکری دیگران در هوای نگارنشستم شام هجران عزای خودمنگاهم در آیینه ها درد را عمق میگرفتخودم ماندم و پژواک و صدای خودمهمه راهشان راهی از دلدادگیستنرفتم کوره راهی بجز راه خودم نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: ششم فروردین ۱۴۰۳ ساعت: 19:21 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آفتابی ترین هوای بارانی گرمترین زمستانی......

  • آفتابی ترین هوای بارانی گرمترین زمستانی...... هیچ چیز این جهان اتفاقی نیستحتی؛افتادن سایه نگهایت به روی پلکهایم ........ نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیستم دی ۱۴۰۲ ساعت: 20:31 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به هوای سرخوشی تو مرا سوی خودت خواندی ؛ نه من دیگر ساده نیستم شدم استاد ؛ برو...

  •  در گذر از روزهای عمر آنقدر تجربه اندوخته ام که میدانم زندگی در هر برهه از عمر آدمی با ترکیبی از موفقیت و شکست پدید می آید تا روزهایمان را بسازد . زندگی همچون فصل ها بهار دارد دل انگیز تابستان دارد مل, ...ادامه مطلب

  • زمستان است و هوای رابطه ها ناجوانمردانه سرد است

  • پنجره ها را باز کن... پنجره ی دلت را باز کن ... این روزها خاکسترم را به باد داده ام شاید ؛ شاید آخرین تکه هایش سهم تو شود... گویی دوست داشتن هم  برای خودش فصل دارد !!!   چرا فکر میکنم  زمستان که می , ...ادامه مطلب

  • قنوتهایم این شبها بال در می آورند تا عاشقانه بال و‌ پری زنیم در هوای تو ...

  • دوباره آمدممن یک کبوتر غریبباز هم هوای تو...کنار گنبدتیک غروب دلنشین دوباره گنبد و‌حرمچشمهای منتظردوباره دل ؛ هوای تودور گنبدت ...دوباره یاقوتاشک چشم های من دوباره‌چشمهای منپر از کاشی و ماهو ستاره شد دوباره ذهن من کنار حوضکنار تو پر از مهربانیباز هم ساده شد... دوباره بال های فرشتگاندر هوایمان ...باز, ...ادامه مطلب

  • باران که می بارد دلم هوای رفتن میکند ، باچتر نگاهت در آغوشم بگیر ...

  • تمام روزهایم را جنگیده ام جنگ مرا نشانه گرفته بود من در صف اول پشت سرم شهری که دل به آغوش دشمن داده بود جنگ بهانه ی بود تا مرا آواره کند ... حالا فقط یک نفرمانده در پشت هیاهوی این دشت... -شاعری- که زود تمام شد !!! این روزها هر چه بردلم نقش های زیبا میکشم بهار به یادم نمی آید کاش کسی از پیاده روی این تابستان نقشی از گل بنفشه را نشانم دهد..!! ,باران که میبارد,باران که میبارد تو می آیی,باران که میبارد احسان خواجه امیری,باران که میبارد باید آغوشی باشد,باران که میبارد دلم برایت تنگ,باران که میبارد جدایی درد دارد,باران که میبارد تو,باران که میبارد همه پرنده ها,باران که میبارد دلم,باران که میزند ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها