کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «گفتی» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

گفتی می آیم؛ تمام دیوارها را ریل بسته ام ....

  • گفتی می آیم؛ تمام دیوارها را ریل بسته ام .... حضور تو دیگر یک اتفاق عاشقانه یخمکی نیستکه به گرمی صحبت کسی آب شوددلخور که بشوی راه ابرها در پیش بگیری ....حضور توست که در جغرافیای پهنای سرم گیج می خوردوقتی نبودی ایمان آورده بودمبه آغاز بی پایان فصلهای سردو من خمیده تر از همیشه زرد و زردتر شدم ...باد هر لحظه یادتورا به یادم می رساندکه روزی گفتی دیگر نمی آیی...و بغضهایی که هر لحظه شکسته و شکسته تر شدندو پیر شد تمام جوانی منرمقی نمانده بود که تورا صدا کنمفصل فصل سرما بود فصل سرد فصل دردهای بی پایان./////پ.نجای بلندی بی گمان ایستاده بودی که هرشب شب بوها به پای سپیدار می پیچیدند و نازش را میکشدند تا دستشان به خواب ناز چشمانت برسند یادت باشد وقتی دیگر نباشی تمام جهان من تنهاست . نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و یکم دی ۱۴۰۲ ساعت: 17:9 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گفتی که زمستانی از جنس خزانی ، در حسرت دیدار تو بهارم به جهانی

  • غربت نشین عبور آسمانی بی ستاره ام بعضی شکفته در نفس ابرهای پاره پاره ام من مانده ام و تمام  این غزلهای یخ زده من مانده ام و سکون پریشان بی چاره ام روی نگاه تو ؛ گویی مرده است ( حمید ) شب مانده است در گودی سیاه چاله ام باز میگذری همچون شهاب از چشم من آهسته تر دل بکن ازاین حرفهای  دوباره ام تنهاتر از پرنده بی تاب من که نبوده ای ؟! ببین دردفتر سپیدم هنوز پر از استعاره ام خاموش و خسته گذشته ای از کنار من کم نکن نگاهت را هنوز -من-یک ستاره ام   از آن همه مهربانی دیگر خبری نیست میان دلها !! خشکیده سرچشمه گویا دیگر آلوده نمیشود هیچ خوابی با رویا ... نوشته شده در بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 10:6 توسط ح,گفتی,زمستانی,جنس,خزانی,حسرت,دیدار,بهارم,جهانی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها