کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «درد» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

دردت به جانم ...

  • دردت به جانم ... دردت به جانم...کاش میدانستی کهصبر و آرامشی که جهان اکنون دارداز چشمان تو آمدهو صلالبت تمام کوهها در شانه های توخلاصه شده اند ....مهتاب را می بینی که چه زیبابا جهان سخن می گویدتمام آرامشش را ازتبسم لبهای تو به یادگار دارد...جان من...ثانیه های بی قرار امروزبی قراری نگاه منتظر من استمنتظر آمدن سایه ای از تو پشت دیوار آسایشگاه روزگاراما چه خوش آیند است که صبحبه امید دیدار دوباره ات -دوستت دارم -ها راآفتاب از دهان من مزمره می کندبرای روزی تازه.... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: نهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت: 10:15 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خنده ی درد

  • خدابیامرزه مادربزرگ رو میگفت:بعضی خنده ها -دردخنده _ هستن !!تازه بعد سالها دارم می فهمم دردخنده یعنی چی!این روزها تمام لحظه هامون پرشده از دردخنده اگه یکبار خنده ای گوشه لبمون بشینه خنده هایی هستن که خروار خروار زهر پشتش نشسته ... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: پانزدهم آبان ۱۴۰۱ ساعت: 7:14 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یک درد..............

  • یک مرد ؛یک _درد _و  _مردی_ کهبدون آن درد هیچوقت ،هیچوقت دیگر خوابش نبرد.......جناق شکستیم آن روزامروز من تورا یاد_تو مرا فراموش _ .......////_سرت سلامت بانو _به امید روزهای روشن تر یاحق.تمام., ...ادامه مطلب

  • تمام دردهایتان را جایی چال کنید ، یک زمستان برای مرگ بدون _ او _ برای مردن کافیست

  • زمستان و همان عروس پا به ماه - بهار- است که گاهی ویار لباس عروس می کند... تو تاوان کدام حرف نگفته ای که پائیز با تمام و بادها و باران های عاشقانه اش رفت و من جرات نداشتم تا حتی یک بار بگویم _دوستت دارم , ...ادامه مطلب

  • بیا و‌ دردهایم را رفو کن ...

  • بودن خیال تو در پشت پنجره ی سرد این دنیا شاعرانه مرا به زندگی وا میدارد آن روز وقتی در آخرین ایستگاه متروکه زمان دستهایم را در پشت تنهایی این دنیا جا گذاشتی با زبان ایما و اشاره گفتم : بانو ؛ مراقب خودت باش  دنیا شلوغ است ... و من سرودنی دوباره را آغاز کردم و این شروع ماجرایی بود که تلخی این فراق را, ...ادامه مطلب

  • باران که می بارد دلم هوای رفتن میکند ، باچتر نگاهت در آغوشم بگیر ...

  • تمام روزهایم را جنگیده ام جنگ مرا نشانه گرفته بود من در صف اول پشت سرم شهری که دل به آغوش دشمن داده بود جنگ بهانه ی بود تا مرا آواره کند ... حالا فقط یک نفرمانده در پشت هیاهوی این دشت... -شاعری- که زود تمام شد !!! این روزها هر چه بردلم نقش های زیبا میکشم بهار به یادم نمی آید کاش کسی از پیاده روی این تابستان نقشی از گل بنفشه را نشانم دهد..!! ,باران که میبارد,باران که میبارد تو می آیی,باران که میبارد احسان خواجه امیری,باران که میبارد باید آغوشی باشد,باران که میبارد دلم برایت تنگ,باران که میبارد جدایی درد دارد,باران که میبارد تو,باران که میبارد همه پرنده ها,باران که میبارد دلم,باران که میزند ...ادامه مطلب

  • پیراهن درد خیس خیس است روی بند تنهائیم هنوز...

  • تابستان هم سرم را با خورشید نبودنت گرم کرده اما هنوز منتظر بوسه های- بهار-م این روزها که نیستی فقط –دوستت دارم- شاید کاریست که ازدستم بر می آید...    جناب خدا... ماههاست خواب ندیده ام !! از همان لحظه ی که دست به یقه باتو هرشب کلنجار رفتم وهرصبح این تو بودی که پیروز شدی پرچم زندگی رو باز  یک روز دیگر روی عمرم برافراشتی و خنده های فاتحانه ات را هرروز به رخ کشیدی جناب خدا... دیگر آرزوی هیچ رویا وخوابی نمی کنم وقتی روزت هر روز بادرد به من هدیه میکنی انتظار شب رویا انتظار بیهوده ایست راستی جناب خدا ... من قبل از مرگم همه چیز رو به - خدا - خواهم گفت , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها