در آغوشم بگیر کسی میخواهد جانم بگیرد کسی که هرصبح در آینه مرا بغل کرده . می آید زبان می گشایی...می رود تنهایی درد میشود تا مغز و استخوانت ...پای در راه میشوی از گلهای سرسبد واژه بچینیبرایش قصه نجوا می کندتو می مانی شه زاده قصه های شب...و بیداری های بی مخاطب ...ثانیه به ثانیه در تو دلیل می شوددلیل لبخندهای بی گاهدلیل بی گدارهای هرگاه...دلیل بی بغض های بی پناه...دلیل زنده بودنت ...پ.نتو این نیم قرنی که عمر از خدا به زور گرفتم فهمیدم هرصبح باید دلیلی برای یبدارشدن و راه افتادن و زندگی کردن داشته باشی وگرنه این جهان به پشیزی نمی ارزد. نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: سوم اسفند ۱۴۰۲ ساعت: 19:36 بخوانید, ...ادامه مطلب
آغوشت را برایم لقمه بگیر ...سفره ی تنت را برایم پهن کن ...من از راه دوری آمده ام ...آغوش تو ...آغوش؛ آغوش خاطره می آفریند ...آغوش تو خاطرهخیز میشود ...در سایش لحظه های تن به تن شدن در...گرفتارت می, ...ادامه مطلب
تکیه بر باد دیگر برایت از باد خواهم گفت از آخرین ویرانه هایی که در تنم فرو می ریزد خنده های هرصبح تو.... زندگی شاید همین باشد بانو... خنده هایی که از دست چشمانم کوتاه کرده ای !!برچسبها: زندگی, خنده های تو, صبح نوشته شده در هفتم آبان ۱۳۹۶ساعت 7:16 توسط حمید عسکری اطاقوری| | , ...ادامه مطلب