در آغوشم بگیر کسی میخواهد جانم بگیرد کسی که هرصبح در آینه مرا بغل کرده .

ساخت وبلاگ

در آغوشم بگیر کسی میخواهد جانم بگیرد کسی که هرصبح در آینه مرا بغل کرده .

می آید زبان می گشایی...

می رود تنهایی درد میشود

تا مغز و استخوانت ...

پای در راه میشوی از گلهای سرسبد واژه بچینی

برایش قصه نجوا می کند

تو می مانی شه زاده قصه های شب...

و بیداری های بی مخاطب ...


ثانیه به ثانیه در تو دلیل می شود
دلیل لبخندهای بی گاه
دلیل بی گدارهای هرگاه...
دلیل بی بغض های بی پناه...

دلیل زنده بودنت ...

پ.ن

تو این نیم قرنی که عمر از خدا به زور گرفتم فهمیدم

هرصبح باید دلیلی برای یبدارشدن و راه افتادن و زندگی کردن داشته باشی

وگرنه این جهان به پشیزی نمی ارزد.


نويسنده :حمید عسکری اطاقوری

تاريخ: سوم اسفند ۱۴۰۲ ساعت: 19:36

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 23:06