سالهاست که من از غبار می نویسم یک بار روبرویم بنشین کمی از بهار برایم بگو

ساخت وبلاگ

سالهاست که من از غبار می نویسم یک بار روبرویم بنشین کمی از بهار برایم بگو

بهار اومد ...

آدمهای دوربرمون خوب نشدن

حالمون خوب نشد

آدمها مهربون تر نشدن

دردهامون هنوز به روزن...

اما ؛

خداروشکر؛ بهارنارنجهای شهرم

باز شدن و عطر عاشقی رو

عطر یادت رو ؛

تو کوچه های شهرم پاشیدن ...

پ.ن

بهار اومده و بهارنارنجا بازشدن اما؛

هنوز هم در اون ور میز تو غایبی !!!

و شاید روزی بیایی که باد خاکستر گلهای مزارم را می برد ...


نويسنده :حمید عسکری اطاقوری

تاريخ: بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۳ ساعت: 19:27

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 3 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:20