من ابر شدم تا بر سر چتر تو ببارم

ساخت وبلاگ

من ابر شدم تا بر سر چتر تو ببارم

بهار که از راه می رسد

سکوتی مقدس تمام تنم را پر می کند

ومن،محو تماشای این همه خلق زیبایی آرام میشوم...

سکوت که از راه می رسد من همچو آیینه ای میشوم

که هرچه دوربرم باشد را دوست تر دارم

و از من دوباره در خودم منعکس میشود

اینگونه هست که جهانم را بیشتر عاشق می شوم

ادعا نمی کنم که همه چیز و همه کس را دوست دارم

اما برای التیام آینه ای بدون زنگار دلم

آنهایی را که دوست ندارم کمترمی شوند .

پ.ن

روزی اگر دور شوی از من

فکر نکن که دلم را شکسته

هر قدم که بروی استخوانی شکسته ای...


نويسنده :حمید عسکری اطاقوری

تاريخ: نوزدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت: 11:34

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 3 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:20