کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «تمام» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

گفتی می آیم؛ تمام دیوارها را ریل بسته ام ....

  • گفتی می آیم؛ تمام دیوارها را ریل بسته ام .... حضور تو دیگر یک اتفاق عاشقانه یخمکی نیستکه به گرمی صحبت کسی آب شوددلخور که بشوی راه ابرها در پیش بگیری ....حضور توست که در جغرافیای پهنای سرم گیج می خوردوقتی نبودی ایمان آورده بودمبه آغاز بی پایان فصلهای سردو من خمیده تر از همیشه زرد و زردتر شدم ...باد هر لحظه یادتورا به یادم می رساندکه روزی گفتی دیگر نمی آیی...و بغضهایی که هر لحظه شکسته و شکسته تر شدندو پیر شد تمام جوانی منرمقی نمانده بود که تورا صدا کنمفصل فصل سرما بود فصل سرد فصل دردهای بی پایان./////پ.نجای بلندی بی گمان ایستاده بودی که هرشب شب بوها به پای سپیدار می پیچیدند و نازش را میکشدند تا دستشان به خواب ناز چشمانت برسند یادت باشد وقتی دیگر نباشی تمام جهان من تنهاست . نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و یکم دی ۱۴۰۲ ساعت: 17:9 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تکیه خواهیم کرد به قبله گاه تمام گل سرخها؛ مادر...

  • سخت نگیریم دنیا هیچ پدرکشتگی با ما ندارددوری عزیزان هموار میشود عشق و امید همان چیزی استکه در تک تک لحظه ای زندگیمان پیدا میشودو مثل طعم خوش خوردن یک فنجان چای بهارنارنجروی یک ایوان خانه قدیمی با سفره, ...ادامه مطلب

  • بعد این روزها به همه خواهم گفت که برای داشتن تمام محالات زندگی گاهی لازم است قرنطینه کنیم خودمان را

  • پشت دیوارهای پر از سکوت و تنهایی نشسته امجسمم را قرنطینه کرده ام با خیالم چه کنم !!هر صبح که آفتاب با شرمندگی خودش را به دیوارها می تاباتدجسم لحاف پیچم آرام مثل ماهی مرده ی رو آب سکون را فریاد میزندخی, ...ادامه مطلب

  • تمام دردهایتان را جایی چال کنید ، یک زمستان برای مرگ بدون _ او _ برای مردن کافیست

  • زمستان و همان عروس پا به ماه - بهار- است که گاهی ویار لباس عروس می کند... تو تاوان کدام حرف نگفته ای که پائیز با تمام و بادها و باران های عاشقانه اش رفت و من جرات نداشتم تا حتی یک بار بگویم _دوستت دارم , ...ادامه مطلب

  • تمام جهانم خلاصه ایست از یک اسب چوبکی ...

  • تمام کودکیم کفشهایی بود به کوچکی دلم تمام  هستیم آفتابی بود برشاخه های میخکیم گلوی سبز شکوفه های بهار شاخ و برگ  و صدا تمام حنجره ام لانه ای بود برای صدای چکاوکیم هنوز قصه آن پشت بام خانه پدر یادم هست که آشیانه ای بود برای دو بال لک لکیم هنوز در خاطرم مانده از مشقهای کودکی که صفحه ؛صفحه ی آن بود سهم نگاه بادبادکیم برای کودکیم که بود از نسل بزرگترها کسل کننده بود هدیه هایی از جنس عروسکیم در آن اصال,جهانم,خلاصه,چوبکی ...ادامه مطلب

  • پرده سیاهی به ضخامت تمام حرفهای نگفته ی دنیا ...

  • همه چیز بعد رفتن توآزار دهنده شدههمین گوشی را ببین نمیدانم چه کرده ای دیگر تورا نشانم نمی دهد !!! من ؛      بگذریم  تو  بی من چه میکنی ؟!!!!! نوشته شده در سی ام مرداد ۱۳۹۶ساعت 19:25 توسط حمید عسکری اطاقوری| |,پرده,سیاهی,ضخامت,تمام,حرفهای,نگفته,دنیا ...ادامه مطلب

  • تو آمدی و تمام جهان بهم ریخت...

  • در جوار نیلی خزردر پناه جنگل انبوهدر حصاری از کوهبا درختانی پر از شکوفه هایبهار نارنجایستاده سبز سبززیر چترآبی آسمانلنگروددر مزارع شالی****من یک شاعر معمولیمدر شمال به دنیا آمدمدرجنوب با او حرف میزنمدر شرق با خودم راه میرومو در غرب به خوابش میرومچقدر دور از همیمچقدر دور از هم ...بخاطر همین استکه حرف, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها