آدمهای قصه ی امروز ...

ساخت وبلاگ
همه ی ما در عمر خودمون حکایت چندین قصه و حکایتیم 

رفتن آدمها خودش یه قصه جداست...

 و ترک کردنشون هم حکایتی داره...

اومدن و رفتنشون میتونه آغاز یه قصه 

و رفتنشون یه حکایت دنباله دار یه تراژدی تلخ باشه ...

بستگی به این داره چه جور بهش نگاه کنین...

قصه بودن و رفتن آدمها تازه میتونه آغاز قصه ی تلخ ها باشه

میتونه یه پایان خوب !!!

نه نه !!!

اومدن ، موندن و رفتن آدم ها تمومش یه تراژدی تلخه ...

اومدن آدمها میتونه آغاز یک خراش باشه رو صورت

موندنشون عفونی کردن اون خراش

و رفتنشون پاشیدن نمک روی خراش و آغاز عفونتی تازه...

اما نکته اینجاست رفتن آدمها نمی تونه پایان یه قصه باشه .. 

آدمها وقتی توجایی که بهش تعلق ندارن میزنن میرن

اونها قصه های خودشون رو تموم میکنن اما !!!

اما قصه ی تو هنوز ادامه داره..‌.

آدمها که از پیشت رفتن

با همون زخم رو صورتت

هرروز روبروی آینه بشین...


وخودتو ببین نه زخم رو  

به خودت کسی که پشت زخم نشسته احترام بزار...

نزار رفتن آدمها تورو از خودت گریزون کنه

آینه ها هرصبح منتظر - تو - نشستن...

هرصبح پشت آینه بنشین و به اون و به اون آدم پشت زخم نگاه کن

حتی اگه اون آدم رو به یادت نیاری ...!!!

اما زخم ها هر روز تازه تر میشوند و آشناتر...

مادربزرگا که رفتن 

پایان خوش تموم قصه ها رو هم با خودشون بردن

حالا ما موندیم با پایان غصه دار تموم قصه هامون...

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 254 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:44