کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «است» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

سالهاست که من از غبار می نویسم یک بار روبرویم بنشین کمی از بهار برایم بگو

  • سالهاست که من از غبار می نویسم یک بار روبرویم بنشین کمی از بهار برایم بگو بهار اومد ...آدمهای دوربرمون خوب نشدن حالمون خوب نشدآدمها مهربون تر نشدن دردهامون هنوز به روزن...اما ؛ خداروشکر؛ بهارنارنجهای شهرم باز شدن و عطر عاشقی روعطر یادت رو ؛ تو کوچه های شهرم پاشیدن ...پ.نبهار اومده و بهارنارنجا بازشدن اما؛هنوز هم در اون ور میز تو غایبی !!!و شاید روزی بیایی که باد خاکستر گلهای مزارم را می برد ... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۳ ساعت: 19:27 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گاهی از دور تماشای تو دلخواه تر است ....

  • گاهی از دور تماشای تو دلخواه تر است .... در هر لباسی که تورا تصور کنمزیباترینی بی آنکه استعاره ی هیچ فصلی را بهم ریخته باشی بهار با شکوفه های تن تو می تواند زرد باشد و زیباترین تابستان هوای لبهایت می تواند سرد باشد اما دلچسب در آغوش تو بودن...پائیزها اگر سبز باشد تو بی گمان رویایی ترینیو زمستانی گرم که تنهایی را از یادم ببرد ...چه فرقی میکند کدام فصل را به یادت باشم وقتی کفش هایت به خلخال های زنان قجری مانند استبا هر قدمی در رویایم قلبم را سوراخ میکند ...وقتی با نوک انگشتانت به اشاره باران را به زمین میفرستیتو بی گمان زاده ی دست فرشچیانی همانقدر زیبا در تابلوهایشکه خدا را هم به حیرت گذاشته ....نمیدانم اگر پیکاسو، ونکوک هم زنده بودند در آن لحظه های که روبرویم در قاب چشمانم می نشینیبتوانند بی نظیرترین تابلوها را خلق کنندخدا هم گویی محو خطوط لاغر حجیم گونه های توستکه اینگونه فصلها را بهم ریخته ...گل های نرگس خونه مادر یکی یکی دارن سر از بوته هاشون در میارین یادش بخیر وقتی بودی چه رازهای مگویی از تو برایشان وقتی عطر خوش نرگس تو حیاط خونه می پیچید نقل می کردم. امروز که اولین گل نرگس حیاط رو چیدم جوری دلسوزانه نگام میکرد که ایمان آوردم که گلها هیچ وقت نمی میرن اونها سینه به سینه رازهاشون رو به نسلهاشون انتقال میدن . نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: چهاردهم دی ۱۴۰۲ ساعت: 19:14 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زندگی در گذر است...

  • زندگی در گذر است... وقتی در راه در فکر فتح قله هستی از زیباییهای راهت لذت ببر... به اوج قله که رسیدی تا زمانی که قله ادامه دارد لذت ببر...وقتی نوبت به فرود رسید ، از دره هم لذتش را ببر...چه اشکالی دارد؟ دره هم جزوی از زندگیستدر پای قله بودن چه اشکالی دارد ؟ وقتی به معنی استراحت کردن است ...رسیدن به قله یعنی اوج هیجان، و هیچ کس نمی تواندمدام در هیجان باشد...لحظه های هست که باشی وفقط لذت ببری... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و یکم مرداد ۱۴۰۲ ساعت: 8:56 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غبار راه می گوید مسافری در راه است...

  • غبار راه می گوید مسافری در راه است... ر این غروب خستهتنها دلخوشیم سیگاریستکه چاق خواهم کردو چایی که خواهم نوشید...آن زمان به دوردستهاخیره خواهم شودبه آن دورهایی کهشاید تو در راه باشی... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: چهارم مرداد ۱۴۰۲ ساعت: 17:51 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سالهاست رویا در خیالم مرده است...

  • سالهاست رویا در خیالم مرده است... پرشده ام از _ رویاهای_ مردهاز کودکی درونم را پر کرده انداز نطفه های خفه شده ... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: سی و یکم تیر ۱۴۰۲ ساعت: 4:0 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زمستان است و سرد

  • زمستان است و سرد من آنقدرتمام این سالها را سرم گرم تو بودهکه حالا نیستی تمام روزهایمسرد و زمستانیست... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: یکم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت: 7:53 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بهار در راه است...

  • بهار در راه است... بهار را بر گل های دامنت بپاشمن اینجا؛شوق پروانه شدن دارم ... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: هفدهم اسفند ۱۴۰۰ ساعت: 19:42 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وقت برخواستن غبار از قدمت؛ قول دادم به خودم تا لحظه ی مرگ یادت را نتکانم

  • یادت هست آن روز بانو ؛روبرویم نشستی  ناگهان به چشمانم خیره شدیبا یه ذوقی تو برق چشماتو یه لبخند ملیح روی اون لبهای بی رنگ تر از هر سرخیگفتی ، یه آرزو کن...و من آرام چشمهایم را رو هم نهادماحساس کردم سن, ...ادامه مطلب

  • بعد این روزها به همه خواهم گفت که برای داشتن تمام محالات زندگی گاهی لازم است قرنطینه کنیم خودمان را

  • پشت دیوارهای پر از سکوت و تنهایی نشسته امجسمم را قرنطینه کرده ام با خیالم چه کنم !!هر صبح که آفتاب با شرمندگی خودش را به دیوارها می تاباتدجسم لحاف پیچم آرام مثل ماهی مرده ی رو آب سکون را فریاد میزندخی, ...ادامه مطلب

  • بهار در راه است و من...

  • عطر خوش بهار تو کوچه ها داره کم کم خودی نشون میده حیفه تو این روزهای خوبمشغول بهآدمهای بی نام و نشان باشیم.برای تمامی دوستان در سال جدید پیش رو بهاری دل انگیزو سعادت و آرامش و شادی بی حساب آرزومندم .ر, ...ادامه مطلب

  • به هوای سرخوشی تو مرا سوی خودت خواندی ؛ نه من دیگر ساده نیستم شدم استاد ؛ برو...

  •  در گذر از روزهای عمر آنقدر تجربه اندوخته ام که میدانم زندگی در هر برهه از عمر آدمی با ترکیبی از موفقیت و شکست پدید می آید تا روزهایمان را بسازد . زندگی همچون فصل ها بهار دارد دل انگیز تابستان دارد مل, ...ادامه مطلب

  • زمستان است و هوای رابطه ها ناجوانمردانه سرد است

  • پنجره ها را باز کن... پنجره ی دلت را باز کن ... این روزها خاکسترم را به باد داده ام شاید ؛ شاید آخرین تکه هایش سهم تو شود... گویی دوست داشتن هم  برای خودش فصل دارد !!!   چرا فکر میکنم  زمستان که می , ...ادامه مطلب

  • زمستان است سرما کمین کرده میان آغوشهایمان ...

  •   نبودن تو  با هیچ واژه ای رام نمی شود شعرها ؛ اندوه تورا برایم به ارمغان می آورند   زودتر بیا ؛ زودتر  این زمستان دارد مرا می کشد  , ...ادامه مطلب

  • جنگ است جان من ...

  • اولین جنگ  با بوسه ی تو شروع شد و تو هیچوقت حاضر به پایان این جنگ نبوده ای وقتی ؛ بزرگترین اسلحه سازی جهان را رو لبانت آفریده است خدا ... /// نه پرچمی سفیدی باخودم آورده ام و نه خیال مردن را در ذهنم پ, ...ادامه مطلب

  • عیب از ماست ...

  •  عیب از ماست و !!! عیب از تک تک ژن های معیوب ماست که خنده هرچند زورکی بر لبانمان نقش نمی بندد!! عیب از ماست و ژن معیوبمان !!!! عیب از ماست که بی هیچ منتی مهربان نیستیم... بی هیچ منتی دیگران را دوست ند, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها