کوچه های باران خورده

متن مرتبط با «باران که میبارد همه پرنده ها» در سایت کوچه های باران خورده نوشته شده است

سالهاست که من از غبار می نویسم یک بار روبرویم بنشین کمی از بهار برایم بگو

  • سالهاست که من از غبار می نویسم یک بار روبرویم بنشین کمی از بهار برایم بگو بهار اومد ...آدمهای دوربرمون خوب نشدن حالمون خوب نشدآدمها مهربون تر نشدن دردهامون هنوز به روزن...اما ؛ خداروشکر؛ بهارنارنجهای شهرم باز شدن و عطر عاشقی روعطر یادت رو ؛ تو کوچه های شهرم پاشیدن ...پ.نبهار اومده و بهارنارنجا بازشدن اما؛هنوز هم در اون ور میز تو غایبی !!!و شاید روزی بیایی که باد خاکستر گلهای مزارم را می برد ... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۳ ساعت: 19:27 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • و تو بی گمان همان باران بهاری ...

  • و تو بی گمان همان باران بهاری ... در گذر از روزهای عمر آنقدر تجربه اندوخته ام که میدانم زندگی در هر برهه از عمر آدمی با ترکیبی از موفقیت و شکست پدید می آید تا روزهایمان را بسازد .زندگی همچون فصل ها بهار دارد دل انگیز تابستان دارد ملال آورپاییز دارد پر از اوهام و خیال و زمستان که تنت یخ میزند از بادهای سرد موسمی ...تجربه به من می گوید نمی شود آنطور آرمان گرایانه حرف بزنم و برایتفقط بهار بخواهم و ثروت هنگفت که خیالت راحت باشد سالت پر از شادیشود و شعف و میدانم که میدانی تعارف است و بس...میدانم که میدانی زندگی یک جاده است پر از پیچ و سنگلاخ که روزها و شبهای زندگیمان شکننده به حرفی ، حدیثی ، رفتاری ثانیه ها را به کاممان تلخ می کند...میدانم که میدانی همانطور که قرار به موفقیت تقدیر برایمان ترسیم کردهگاهی دستمان را هم آرزوهایمان کوتاه میکند که نه من میدانم حکمتش را و نه تو ...میدانم که میدانی اندوه درد جسم ، غبار فراق با هدیه ی اشک در چشمهایمان، ره آوردیست بس اندوهناک که در برهه های از روزها مهمان عمرمان میشود و قلبمان را پر از خون میکند...در طول این سالها یاد گرفته ام ثروت و مال دنیا شاید خوب باشد اما گاه بیشتربا داشتنش چنان بر ما سخت میگذرد که آرزو میکنیم تمام آن چیزی را که بدست آورده ایم بدهیم تکه ای آرامش و شادی را بدست آوریم...میدانم که میدانی، فاصله های زیادی از عمر را که پیموده ایم بسیاری از تلخی ها شاید خواست ما نبودند اما شاید با انتخابهای اشتباهمان تاوان داده ایم...در کنار سفره هفت که می نشینیم شاید در عمق چشمانمان نگرانی طوفان بکند از هراسی که تا بهاری دیگر در از دست دادن عزیزانمان را داشته باشیم ...برایت در سالی که نو شدنش شاید یک رفتار آگاهانه طبیعت باشد اما فق, ...ادامه مطلب

  • بهار را بر گل های دامنت بپاش...

  • بهار را بر گل های دامنت بپاش... زمستانمورمورکنانآرام آراماز نوک انگشتانمبیرون می زندو بهار ؛جایی از حوالی گردنتدر تمام‌تنمپخش می شود نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: پنجم فروردین ۱۴۰۳ ساعت: 8:57 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من بی تو در بهار هم گریه میکنم ....

  • من بی تو در بهار هم گریه میکنم .... فصلها نو میشوند درختان سبزو هوا تازه تر...زمان را دزیده ام از تمام ثانیه های دربدرتا وقتی نیستی هیچ ثانیه ای بی تو تکرار نشودشاید در اوج این ثانیه های نبودنتکودکی در کنار حوض تشنه ینگاه مهربان تو باشدشاید دلی هنوز به امید دیدارت می طپدو شاید ماهی قرمز توی تنگ حوض روی سفره ی هفت سیناز لای پنجره نیمه باز اتاق منتظر دروازه ی نور باشدنوری از برق چشمانت جهان را روشن میکندباران که آمد از پشت ابرهای مه گرفتهمواظب تمام ستاره هایم باشمن زمان را دزیده ام تادر هیچ قرنی تکرار نشویتا بادهای موسمی طعم آغوشت رادر آغوش هیج نسلی به صلیب نکشدحتی اگر قرنها هیچ نسیمی بوی تو را در یاد هیچ عاشقی به یادگار نگذاردمن تا قرنهای قرن منتظر نیامدنت می مانم...///پ.نروزنه ای میان دیوار شده امدیواری که رو به تمام آوارهای جهان است نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیستم اسفند ۱۴۰۲ ساعت: 11:5 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آنقدر نیستی که حرفهایم را بالا نیامده در گلویم گمشان میکنم ....

  • آنقدر نیستی که حرفهایم را بالا نیامده در گلویم گمشان میکنم .... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: سیزدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت: 19:28 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در آغوشم بگیر کسی میخواهد جانم بگیرد کسی که هرصبح در آینه مرا بغل کرده .

  • در آغوشم بگیر کسی میخواهد جانم بگیرد کسی که هرصبح در آینه مرا بغل کرده . می آید زبان می گشایی...می رود تنهایی درد میشود تا مغز و استخوانت ...پای در راه میشوی از گلهای سرسبد واژه بچینیبرایش قصه نجوا می کندتو می مانی شه زاده قصه های شب...و بیداری های بی مخاطب ...ثانیه به ثانیه در تو دلیل می شوددلیل لبخندهای بی گاهدلیل بی گدارهای هرگاه...دلیل بی بغض های بی پناه...دلیل زنده بودنت ...پ.نتو این نیم قرنی که عمر از خدا به زور گرفتم فهمیدم هرصبح باید دلیلی برای یبدارشدن و راه افتادن و زندگی کردن داشته باشی وگرنه این جهان به پشیزی نمی ارزد. نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: سوم اسفند ۱۴۰۲ ساعت: 19:36 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آفتابی ترین هوای بارانی گرمترین زمستانی......

  • آفتابی ترین هوای بارانی گرمترین زمستانی...... هیچ چیز این جهان اتفاقی نیستحتی؛افتادن سایه نگهایت به روی پلکهایم ........ نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیستم دی ۱۴۰۲ ساعت: 20:31 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گفتی می آیم؛ تمام دیوارها را ریل بسته ام ....

  • گفتی می آیم؛ تمام دیوارها را ریل بسته ام .... حضور تو دیگر یک اتفاق عاشقانه یخمکی نیستکه به گرمی صحبت کسی آب شوددلخور که بشوی راه ابرها در پیش بگیری ....حضور توست که در جغرافیای پهنای سرم گیج می خوردوقتی نبودی ایمان آورده بودمبه آغاز بی پایان فصلهای سردو من خمیده تر از همیشه زرد و زردتر شدم ...باد هر لحظه یادتورا به یادم می رساندکه روزی گفتی دیگر نمی آیی...و بغضهایی که هر لحظه شکسته و شکسته تر شدندو پیر شد تمام جوانی منرمقی نمانده بود که تورا صدا کنمفصل فصل سرما بود فصل سرد فصل دردهای بی پایان./////پ.نجای بلندی بی گمان ایستاده بودی که هرشب شب بوها به پای سپیدار می پیچیدند و نازش را میکشدند تا دستشان به خواب ناز چشمانت برسند یادت باشد وقتی دیگر نباشی تمام جهان من تنهاست . نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و یکم دی ۱۴۰۲ ساعت: 17:9 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پنجره ها سکوت را روزه گرفته اند...

  • پنجره ها سکوت را روزه گرفته اند... در غوغای نشسته در باد این باد لعنتی این باد دربدرزمزمه هایت را می چرخاند آنگاه که گوش فرو برده ای در آغوش دیگری ...!!می خشکاند دست های پر از جوانه امریشه های فکرم را وقتی می کوبد بر پنجره نگاهم !!به چشمانم سپرده ام باد را به بازی نگیردتا آخرین نگاهت از چشمانم ذوب نشود سرخ سفید زردمن شب زوزه ی باد...تمام قرصهایم را خورده ام دیگر هیچ چیزی نمانده در من جز سکوتی که دیگر –کسی را- به یادم نمی آورد ...حتی – تو –تویی که تمام رفتن منیاز خودم ...از لبخندهایم ...از دردهایم ...و از روزهای بی دغدغه ام .../////چه زمستان بلا تکلیفی را تجریه می کنیم نه بارانی نه برفی نه حرفی .... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: دوازدهم دی ۱۴۰۲ ساعت: 10:12 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پنج شنبه ها..‌..

  • پنج شنبه ها..‌.. پنج‌شنبه را باید روبرویت نشستو چای دارچین دم کردپرده ی تمام اتاقها را کشیدخاموشمستانهو کم نور...پنج شنبه ها بایدروبریت نشستاز تو نوشتو آرام آرام تو را بوسید...پ.ناگر راه را گم کردیاگر مرا به یادت نیاوردیاز نو شروع کن ...کافیست باز دوستم بداری و بگویی...////خدا انگار منتظربازنشستگیم بود که بشم تموم کارهای تلبار شده رو بهم بده تموم اون چیزهایی که دوست داشتم باشم نیم قرن دوم داره اتفاق می افته .این روزها سخت درگیر کارهای شلوغم و پاییز لعنتی هم داره بدون هیچ مزه نشستن زیر دندونم میگذره , ...ادامه مطلب

  • امان تاسیان این روزهای شهرم لنگرود

  • امان تاسیان این روزهای شهرم لنگرود, ...ادامه مطلب

  • شب _ پاییز _ باران

  • شب _ پاییز _ باران پاییز است و دستانت بر قاب پنجره ی شبم تاب میخوردباران...شروع به باریدن گرفتعطر خوب خاک نم کرده بلند شد-من عطر تنت را خوب می شناسم –سالهاست باران تو رادر من می نویسدبا هرقطره اش تو مرا صدا میزنیتو همیشه غربت را با صدای باران گریه میکنی ... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: یازدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت: 23:27 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • امان تاسیان این روزهای شهرم لنگرود

  • امان تاسیان این روزهای شهرم لنگرود, ...ادامه مطلب

  • پشت کدام ابر بارانی ...

  • پشت کدام ابر بارانی ... عصرهای دلگیر جمعه...هوای عاشقانه پاییزفصل باد و‌باران های موسمی همه و همه رو‌ بی خیال !!لطفا بمن بگو من؛کجای دوست داشتنی هایت هستم ؟! نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و هشتم مهر ۱۴۰۲ ساعت: 21:26 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به تو که فکر میکنم...

  • به تو که فکر میکنم... به تو‌که فکر میکنم...تمام قطب نماها گیج عقربه هایشان به هرسوییدیوانه وار می چرخندبه تو که فکر میکنم ...هیچ کشتی در هیچ بندریبند نمیشود!!به تو که فکر میکنم..‌.تمام ماشین ها با بوقهایکرکننده شان شهر رابه آشوب میکشند...به تو که فکر میکنم ...سرم گیج می رودو گنجشکهای توی این هوایسرد شروع به جفت گیریمیکنند‌!!به تو که فکر می کنم‌...به تو ...کاش میشد به تو فکر نکردتا یک لحظه جهانآرام بگیرد‌...پ.نفصل پاییز شده فصل کوچ واژه هاو هرشب خیالم پرواز می کندتا آسمان شبهای تو.... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: سیزدهم مهر ۱۴۰۲ ساعت: 20:54 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها