مرا بگیر از _خودمن_ منی که پر از دلهره ام
سبزی بپاش به باغ تنم کویری بی منظره ام
در کوچه های شهرقارقار کلاغ است بی شمار
آشفته می کنند دیگر مرا در قاب این پنجره ام
شب می رسد و من اسیر دست زمینم هنوز
پروبالم ببخش منی که هنوز پر از شاه پره ام
سبدسبد خیال بود از تو در محاق چشم من
نقشی نمانده از تو دیگر در میان خاطره ام
با من برقص آتش بزن به جان و تن من
منی که همچون عقرب عاشق میان دایره ام
حک شده یاد تو بسردی در باغ نگاه من
تاریک میکند دلم را من طرحی از محاوره ام
شبی ببار بر من ای بلبل خوش الحان
قحطی صدا شده است من و این حنجره ام
با نگاهت قامت قیامت بساز از تمام تنم
روشن کن همچو آسمان شود سیاه پیکره ام
کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 257 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 18:56